دکتر هرمز شمس، فرزند پروفسور محمدقلی شمس، پدر چشمپزشکی ایران و نوه دکتر یحیی شمس ملقب به لسانالحکماست که در سال 1317 در تهران به دنیا آمد و اگرچه به تحقیقات پزشکی علاقهمند بود، اما به دانشگاه پاریس رفت و چشمپزشکی خواند و بعدها در بیمارستان فارابی مشغول به کار شد.
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان: دکتر هرمز شمس، فرزند پروفسور محمدقلی شمس، پدر چشمپزشکی ایران و نوه دکتر یحیی شمس ملقب به لسانالحکماست که در سال 1317 در تهران به دنیا آمد و اگرچه به تحقیقات پزشکی علاقهمند بود، اما به دانشگاه پاریس رفت و چشمپزشکی خواند و بعدها در بیمارستان فارابی مشغول به کار شد. دکتر شمس که در سال 1391 برگزیده جشنواره علامه طباطبایی شد، مقالات بسیاری در زمینه چشمپزشکی دارد و سردبیر مجله چشمپزشکی ایران است. او همچنین با مجلات متعددی نظیر مجله بینالمللی اربیت، بریتیش ژورنال، مجله جامعه جراحان و مجله چشمپزشکی سینا و مجله برگزیدههای جراحی همکاری دارد. در ادامه گفتوگوی این شماره ما را با این پزشک برجسته ایرانی میخوانید.
آقای دکتر! شما یک پزشک نخبه را چطور تعریف میکنید؟
اول از همه باید بدانیم که نمره خوب دلیل نخبگی نیست. ما خیلی از افراد را میشناسیم که دانشجوهای نخبهای بودند و الان در دانشکدههای پزشکی تحصیل میکنند، اما واقعا کار برجستهای انجام ندادند. رشته پزشکی، علاوه بر نمره خوب، به کمی فکر و کار عملی هم احتیاج دارد و فرد باید احساس هم داشته باشد. این قابلیتها فقط با گرفتن نمره خوب به دست نمیآیند. البته لازم است که فرد باهوش باشد و درس خوانده باشد و همه چیز را یاد بگیرد، اما پزشک بودن در عمل کمی متفاوت است. در عمل یک پزشک خوب لازم نیست خیلی هم نابغه باشد. یک پزشک خوب میتواند یک آدم معمولی باشد، اما پزشک خوبی باشد، چون بهتر میتواند مردم را بشناسد و با آنها صحبت کند و ناراحتیهایی را که دارند - چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی - پیدا کند. همه اینها با آزمایش و فکر خوب به دست میآید.
فکر میکنید سیستم آموزشی فعلی که ما در مدارس و دانشگاههایمان داریم، این ظرفیت یا توان یا قابلیت را دارد که افرادی را که استعداد دارند، به نخبههای واقعی تبدیل کند؟
متاسفانه سیستم آموزشی ما این ظرفیت را اصلا ندارد. سیستمی میتواند نخبه ایجاد کند که در آن «سلکشن» یا انتخاب دانشجویان بهدرستی صورت بگیرد، نه فقط بر اساس نمره. یعنی فکر و خانواده و هدف افراد برای ورود به دانشکده پزشکی در همان قدم اول باید مدنظر قرار بگیرد. مشابه این سیستم در دنیا کم نیست و مثلا در آمریکا پیاده میشود. وقتی شما میخواهید نخبه بپرورانید، باید بدانید که این کار باید محدود باشد، یعنی قرار نیست روی تعداد زیادی از افراد این کار انجام شود. این عده باید اساتید خیلی برجستهای هم داشته باشند که بخش عمده وقتشان را صرف این افراد کنند و به آنها آموزش دهند و البته خودشان هم در سطحی باشند که اصلا بتوانند چنین آموزشی به افراد مستعد بدهند. فکر میکنم که دانشگاههای ما فعلا در این سطح نیستند. البته یک نفر ممکن است خودش خیلی باهوش باشد و خیلی تلاش کند و به چنین جایگاهی برسد، ولی سیستم دانشگاه ما به قول شما نخبهپرور نیست. فردی که مغزش خوب کار کند، یعنی هم باهوش باشد و هم مطالعه کند و هم کارش را درست بلد باشد، نخبه است. نخبه آن کسی است که به فکر علم و کارش باشد.
بعضیها معتقدند سیستم آموزشی فعلی در دانشگاهها به جای اینکه نخبهپرور باشد، نخبهکش است! یا اگر نخواهیم اینقدر منفی به قضیه نگاه کنیم، نمیتواند نخبهها را نگه دارد. فکر میکنید چه تغییراتی لازم است تا ما بتوانیم دانشجویان نخبهمان را حفظ کنیم؟
نکته مهم این است که امکان کار باید برایشان فراهم باشد. خیلی از این افراد هستند که میخواهند تحقیقات کنند، اما ما اینجا به اندازه کافی امکانات تحقیقاتی نداریم. امکانات موجودمان خیلی محدود است. میتوانم مثالهای زیادی بزنم از کسانی که رفتند و در آمریکا و اروپا بسیار موفق شدند، اما اگر اینجا بودند، چنین موفقیتی را به دست نمیآوردند، چون ما امکانات کارشان را نداشتیم. بنابراین در وهله اول ما باید امکانات مورد نیاز نخبگانمان را برای تحقیقات و پیشرفت افزایش دهیم و امکان کار برایشان ایجاد کنیم و رفاه و راحتی به وجود بیاوریم تا اینجا بمانند. درنهایت کسانی که اینجا میمانند، کسانی هستند که بههرحال کار میکنند تا نیازهای مادیشان را نیز برآورده کنند، پس اگر بخواهیم کار تحقیقاتی هم داشته باشیم، لازمهاش این است که همه امکانات مورد نیاز را برایشان فراهم کنیم و وقت آزاد برایشان به وجود بیاوریم تا خوب بخوانند و تحقیقات کنند و البته افرادی را برای این منظور انتخاب کنیم که این هوش را دارند.
چقدر مقالات و پروژههای تحقیقاتی که الان در ایران اجرا میشود، در دنیا مورد قبول است؟ چون گاهی این ایراد وارد میشود که ما در سالهای اخیر به جای توجه به کیفیت پژوهش به کمیت آن بسنده کردیم و با استناد به تعداد مقالات چاپشده خودمان را مجاب میکنیم که در مسیر پیشرفت قرار داریم.
درنهایت هر پروژهای که انجام میشود، نتیجهاش باید به صورت مقاله منتشر شود. ما در ایران در زمینه پزشکی خیلی پیشرفت کردیم. در سالهای اخیر بهخصوص در چشمپزشکی به موفقیتها و پیشرفتهای زیادی دست پیدا کردیم. در حال حاضر، مجلات بسیار معتبر بینالمللی مقالات ایرانی را میپذیرند و آنها را چاپ میکنند که این پیشرفت مهمی برای رشته چشمپزشکی محسوب میشود. البته قبول دارم که در همه رشتهها حتی در عرصه پزشکی، اوضاع به این صورت نیست.
اینکه مقالات برای مجلات خارجی مقبول باشد؟
بله، اما درهرحال مقاله یک فاکتور است که نشان میدهد پیشرفتی در مملکت ما اتفاق میافتد و تحقیقاتی در حال انجام است. بهخصوص الان که مقالهها باید مبنای محکم داشته باشند و پایه و اساسشان قوی باشد. در زمینه چشمپزشکی ما پیشرفت زیادی داشتیم و مقالههای ما را خیلی از مجلههای چشمپزشکی معتبر دنیا میپذیرند. خود ما هم سه مجله به زبان انگلیسی در زمینه چشمپزشکی داریم که این در خاورمیانه بینظیر است. یعنی شما در هیچ کشور دیگری نمیبینید که فقط در زمینه چشمپزشکی این تعداد مجله داشته باشند.
از لحاظ چشمپزشکی خوشبختانه هر آنچه در آمریکا و اروپا وجود دارد، اینجا هست و چشمپزشکان ما جراحهای خیلی خوبی هستند، چون آمار جراحی در ایران بالاست. خوشبختانه طی چند سال گذشته این بچهها در اروپا و آمریکا دوره دیدند و برگشتند و تماس زیادی با دانشگاههای مهم و مراکز مهم چشمپزشکی دنیا داشتند و دارند. امروز در کنگرههایی که در ایران برگزار میشود، خیلی از اساتید برجسته اروپایی و آمریکایی دعوت میشوند و پزشکان ایرانی برجستهای مثل دکتر بیگی و دکتر پیمان و... مرتب به ایران میآیند و کنفرانس میدهند و تدریس میکنند و خیلی از شاگردان ما را قبول میکنند که در بخشهایشان آموزش ببینند. وضع ما در پزشکی خیلی خراب نیست، اما در عرصه تحقیقات چشمپزشکی باید خیلی پیشرفتهتر باشیم و امکاناتمان بیشتر شود، البته اگر امکانات مملکت اجازه بدهد. اما متاسفانه همه رشتهها مثل چشمپزشکی نیست. شاید چون پایه چشمپزشکی از ابتدا درست و اصولی بوده است.
آقای دکتر، شما پیش از اینکه در رشته پزشکی درس بخوانید، مشغول تحصیل در رشته میکروبیولوژی و میکروآناتومی بودید و آنطور که خودتان در یکی از مصاحبههایتان اشاره کرده بودید، به پژوهش در پزشکی علاقه داشتید. چطور شد که تغییر رشته دادید و چشمپزشکی را انتخاب کردید؟
بله، من رشتههای دیگری را میخواندم و از ابتدا هم عشقم به پاتولوژی و میکروبیولوژی و آناتومی زیاد بود و در 21 سالگی که به آمریکا رفتم، در این زمینه تحصیل میکردم و دوست داشتم در زمینه تحقیقات فعالیت کنم. یعنی علاقهمند بیسیک ساینس یا علوم پایه بودم. اما شما در آزمایشگاه ایزوله هستید و فقط خودتان هستید و خودتان. تحقیقات فقط کار شخصی شماست، حالا ممکن است چند نفر هم نیروی کمکی داشته باشید، ولی وقتی در جامعه بهعنوان یک پزشک فعالیت میکنید، با مردم در تماس هستید و این عامل مهمی بود که مرا به این سمت سوق داد. هدف اصلی من کمک بود و آن زمان احساس میکردم که بهعنوان پزشک بهتر میتوانم به مردم کمک کنم.
چقدر به دنیا آمدن در خانواده مرحوم پروفسور محمدقلی شمس در این تصمیمگیری موثر بود؟ بههرحال پدر شما، پدر علم چشمپزشکی ایران بودند و بیمارستان فارابی را راه انداختند و...
ببینید، محیط بسیار تاثیر دارد. ممکن است بهظاهر آدم فکر نکند، ولی در عمق وجودش متاثر از این محیط است. شما ممکن است بگویی که نمیخواهم پزشک شوم، ولی در عمق میخواهی یک خرده فرار کنی از مسیری که داری به آن سمت حرکت میکنی.
آن زمانی که شما شروع به تحصیل در آمریکا و بعدها در فرانسه کردید، نظام آموزشی چقدر با ایران متفاوت بود؟
در آمریکا خیلی به دانشجوها بها میدهند و از ابتدا دانشجو را برای رشته مورد نظر درست انتخاب میکنند. در این زمینه کارشان دقیق و حسابشده است، اما فضای پزشکی فرانسه هم در آن زمان کمی شبیه ایران بود. یعنی کلاسهای شلوغ با 300،200 شاگرد و... اما الان در حال پیشروی به سمت سیستم آمریکایی هستند.
چطور شد که به ایران برگشتید؟
پدر بنده رئیس بیمارستان فارابی بودند. ایشان مدتی بازنشسته شدند و پس از آن بهعنوان استاد ممتاز از ایشان خواهش کردند که دوباره برگردند، چون بیمارستان فارابی در ابتدا یک مرکز خیلی مهم بود، ولی زمانی که پدرم دوباره برای همکاری دعوت شد، نظم آنجا و سیستمی که راه انداخته بودند، کمی به هم خورده بود. ایشان هم خیلی اصرار داشتند که من به ایران بیایم و من هم نهایتا وقتی وارد این رشته شدم، هدفم پزشکی برای مردم بود و میگفتم اگر به ایران نروم، برای کمک به آفریقا میروم. آن موقع فرانسه بودم که ایشان گفتند به بنده احتیاج دارند و من برای کمک و پیشرفت بخش چشمپزشکی آمدم. البته از چند نفر دیگر هم همزمان دعوت کردند و همهمان آمدیم و شروع به کار در بیمارستان فارابی کردیم.
گویی بخش مادی جایزه علامه طباطبایی را که در سال 1391 دریافت کردید، صرف راهاندازی بخش اپیدمیولوژی چشمپزشکی همین بیمارستان کردید؟
بله، چون لازم است که برای پیشرفت پزشکی و شناسایی بیماریها، مطالعه اپیدمیولوژیکی انجام شود تا بیماریها را بشناسیم، بدانیم چه بیماریهایی در ایران هست، شیوعشان بیشتر در کجاست و... ما هم تا آن موقع برنامهای در این زمینه نداشتیم و فقط یک بررسی متاآنالیز در گذشته انجام شده بود. بنده با همکاری نیروهای پژوهشی بیمارستان فارابی تصمیم گرفتیم که چنین بخشی را برای بررسی اپیدمیولوژیک بیماریهای موجود در ایران ایجاد کنیم که موفقیتآمیز بود.
کار به کجا رسید؟
مطالعاتمان را تمام کردیم و اطلاعات بهدستآمده و گزارشها تحویل داده شده و چندین مقاله هم بر همین اساس بیرون آمده است.
با توجه به اینکه در حال حاضر در مرکز تحقیقات روماتولوژی بیمارستان شریعتی و در بیمارستان فارابی حضور دارید، که هر دو هم بیمارستانهای آموزشی هستند و قطعا با دانشجوها هم سروکار دارید، فکر میکنید مهمترین نقطه ضعف دانشجویان امروزی چیست؟
عمده ضعف دانشجوها به شیوه سلکشن یا انتخاب دانشجوها برمیگردد. مثلا کسی که میخواهد وارد عرصه تحقیقات پزشکی شود، باید بهدرستی انتخاب شده باشد، تا کسی وارد عرصه تحقیقات شود که هم فکرش را داشته باشد و هم عشقش را داشته باشد. بخشی از این ضعفی که ما امروز میبینیم، به دلیل انتخاب نادرست دانشجوهاست و بخشی هم به دلیل کمبود امکانات است. چون بالاخره باید به دانشجو امکانات بدهیم و به او توجه کنیم تا بتواند پیشرفت کند. به نظر من مهمترین عامل برای موفقیت این است که ما دانشجو را درست انتخاب کنیم. این مسئله بهخصوص در عرصه تحقیقات پزشکی مهم است. البته اول از همه باید نقاط ضعف اساتیدمان را تقویت کنیم، چون باید آنقدر برجسته باشند که بتوانند به دانشجویان آموزش بدهند و تحقیقات کنند. البته الان اوضاع روزبهروز در حال بهبود است، اما بالاخره در دورانی اساتید ما خیلی محدود بودند. بعد از مدتی پیشرفت تا حدودی خاموش شده بود، ولی الان اوضاع با وجود نسل جوان در حال پیشرفت است که خیلی علاقهمند و پیگیر هستند.
با توجه به اینکه در خانواده شمس رشد پیدا کردهاید، مهمترین ویژگیهای پدرتان را بهعنوان یک استاد و بعد بهعنوان یک همکار در بیمارستان فارابی، چه میدانید؟
پدر بنده استاد بسیار خوبی بود و خیلی خوب آموزش میداد و سخنرانی میکرد. خیلی عالم بود و خیلی علاقهمند بود، ولی متاسفانه زمانی که من به ایران برگشتم، تقریبا انتهای دوره کارشان بود و یک سال بعدش بازنشسته شدند. من خیلی با ایشان تماس علمی نداشتم، ولی میخواهم روی این موضوع تاکید کنم که به نظر من، این نسل جوانی که امروز در دانشگاه هستند، اساتید آینده ما خواهند بود و ما باید روی این نسل سرمایهگذاری کنیم و افرادی را تربیت کنیم که استادان بعدی ما باشند؛ کسانی مثل پروفسور عدل و شمس و دکتر عزیزی مرحوم که خیلی مشهور بودند و دکتر آذر و... باید سرمایهگذاری کنیم و این نسل جدید را آماده کنیم برای آموزش آیندگان. همین بنیاد ملی نخبگان باید بیشتر به نخبگان جوان توجه کند. باید ببینند که چه کسی میتواند در آینده پیشرفت کند و به او بها بدهند. تا جایی که من میبینم و اطلاع دارم، همین امروز در چشمپزشکی چندین نفر هستند که میتوانند تشویق و راهنمایی شوند و در آینده نخبگان واقعی این رشته باشند. در صورتی که الان بیشتر به آدمهای مسنتر میپردازند، ولی به نظرم این افراد کارشان را کردهاند و درواقع بازنشسته هستند و باید این جریان برای نخبگان جوان راه بیفتد و روی آنها سرمایهگذاری شود.